نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





میسوزم بی تو

 *شبيه شمع كه خيلي نجيب ميسوزد* 

*دلم براي تو گاهي عجيب ميسوزد*

 

*دلم براي دل ساده ام كه خواهد خورد* 
*دوباره مثل هميشه فريب ميسوزد*

 

*نشسته اي به اميد كه؟ گر بگير اي عشق* 
* هميشه آتش تو بي لهيب ميسوزد*

 

*تو اشتباه نكردي گناه آدم بود* 
*اگر هنوز بشر پاي سيب ميسوزد*

 

*من آشناي تو بودم ولي ندانستم* 
*غريبه ها دلشان هم غريب ميسوزد*

 

*براي من فقط اين دل ز عشق جا مانده است* 
*كه با نگاه شما عن قريب ميسوزد*

[+] نوشته شده توسط داوود در 13:29 | |







باشی یانباشی

 

 


                                                                           افسانه ها را رها كن 

دوري و دوستي كدام است؟؟ 

فاصله هايند كه عشق را مي بلعند ... 
...تو اگر نباشی........ 

ديگري جايت را پر ميكند!! 

به همين سادگي.!!! 

[+] نوشته شده توسط داوود در 13:23 | |








خداحافظ

 

این قصه از اینجا شروع میشه 

من بغض کردم تو چشات خیسه 

دست دو تامون داره رو میشه 

تو سمت رویای خودت میری 

میری و من چشامو میبندم 

ما خواستیم از هم جدا باشیم 

پس من چرا با گریه میخندم ؟ 

میبینمت میری ولی میری نمیبینی 

میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری 

میبینمت میری ولی میری نمیبینی 

میبوسمت از من ولی دستاتو میگیری

[+] نوشته شده توسط داوود در 13:13 | |







غروب

 در غروب رفتن تو لحظه هايم را شکستم...زير بارون جدايی با خيال تو نشستم...بی تو تنها گريه کردم تو شبهای بی ستاره....انتظارت رو کشيدم تا که برگردی دوباره...پشت شيشه روز و شبها دل به بارون ميسپارم...من برای گريه هايم چشمه ها رو کم ميارم... 
انتظار با تو بودن منو از پا در مياره...ترس از اين دارم که بی تو تا ابد چشمام بباره...


[+] نوشته شده توسط داوود در 13:7 | |







؟؟

 دلهره نبودنت 

در خرمن احساسم 

چون پرنده ای گستاخ 

هجوم می اورد 

واین درحالی است که من 

دراین مجادله یکطرفه 

مترسکی بیش نیستم


[+] نوشته شده توسط داوود در 13:3 | |







مغرور

 

 
مغرور احساسم شدی گذشتی از رو گریه هام 
لعنت به لحظه هایی که تو همه چی بودی برام

[+] نوشته شده توسط داوود در 13:2 | |







یه دوست

 سمش را میگذاریم؛دوست مجازی اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته . . خصوصیاتش را که نمیتواند مخفی کند ...وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را مینویسد وقت میگذاردبرایم، وقت میگذارم برایش . . نگرانش میشوم دلتنگش میشوم . . وقتی درصحبت هایم،به عنوانِ دوست یاد میشود مطمئن میشوم که حقیقی ست . . هرچند کنارهم نباشیم هرچند صدای هم راهم نشنیده باشیم، من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم هرکجا که باشد --- پس دوست من در دنیای مجازی دوستت دارم ...


[+] نوشته شده توسط داوود در 19:13 | |







کوچها

 دهان کوچه ها پر از حرف های رفتن بود 
                    و در خانه ها در امتداد نگاهش پر از دیدن 
لعنت به کوچه 
                          ای کاش بن بست بود


[+] نوشته شده توسط داوود در 8:31 | |







تقدیر

 چه تقدیر بدیست!!! 

من اینجا 

بی تو میسوزم 

و تو 

آنجا با او میسازی 

. . !


[+] نوشته شده توسط داوود در 8:30 | |







تو

 تیرگی ها را به دنبال چه می کاوم؟ 

چرا در انتظارش باز بیدارم؟ 

در دل مردان کدامین مهر جاوید است؟ 

نه...دگر هرگز نمی آید به دیدارم...


[+] نوشته شده توسط داوود در 8:30 | |







اوج پرواز

تو غم در شکل آوازی شکوه اوج پروازی

نداری هیچ گناهی جز که بر من دل نمی بازی بکش دل را شهامت کن مرا از غصه راحت کن

شدم انگشت نمای خلق مرا درس عبرت کن


[+] نوشته شده توسط داوود در 8:40 | |







هرچی بخوای

شدم بیگانه با هستی زخود بیخود تر از مستی

نگاهم کن نگاهم کن شدم هر آنچه می خواستی


[+] نوشته شده توسط داوود در 8:37 | |